جام نهانی

سلام

خیلی  با خودم کلنجار رفتم که آیا این شعر رو توی وبلاگ بذارم یا نه. آخر هم تصمیممو گرفتم. ابیاتی که "" داره از حافظه. در واقع این شعر تضمین غزل حافظه که از همون قطعه اول معلومه که برای کی سروده شده. لطفاً یا نخونید یا اگه می خونید با دقت بخونید و نظرتون رو هم بگید.



یا حق

 

" جام نهانی "

( تضمین غزل حافظ )

 

 

دوش از سر شوقت زدم آن جام نهانی        از خلق نپرسم دگرت وصف زبانی

این  خلق نداند که تو آن  جان  جهانی    "گفتندخلایق که تویی یوسف ثانی"


"چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی         

هرشب زغم عشق تودرجهل بمویم   جهلست که من مویم وشکرتونگویم   
تلخ است چو فرهاداگرعشق تو
جویم "شیرین ترازآنی به شکرخنده که گویم"


"ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی"

 

هر گاه که من خیره شدم بر لب غنچه      گفتند رقیبان که نگه دوخته بر چه؟

تشبیه کنم غنچه به لبهای تو گرچه        "تشبیه دهانت نتوان کردبه غنچه"


"هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی"

 

در شوق لبانت نشود قلب من آرام           صد بار که گفتی نرسدازپس ایام؟

گشتم به صبوری غم عشق تو بدنام   "صدباربگفتی که دهم زان دهنت کام"


"چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی؟"

 

گفتم ندهی کام؟ دگر صبر ندانم           ترسم که به حرمان لب لعل تو مانم

جانم بستان در دم و لیکن بده کامم      "گفتی بدهم کامت و جانت بستانم"


"ترسم ندهی کامم و جانم بستانی"

 

هر کس که تو را دید دگر صبر نداند            بی روی تو حتی به دقایق نتواند

دوری تو داغی به دل و جان بنشاند       "چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند"


"بیمار که دیده است بدین سخت کمانی"

 

هر لحظه نهانی ز من و دیده ی مردم         تو برتری از دیده و نادیده ی مردم

چون اشک میندازیم ازدیده ی مردم    "چون اشک بیندازیش از دیده ی مردم"


"آن را که دمی از نظر خویش برانی"

 

آن لحظه که دیدار رخت باز دهد پای       هرگز نتوانم که شناسم سرم از پای

در راه تو فرهاد نیفتاد چو از پای         "در راه تو حافظ چو قلم کرد ز سر پای"


"چون نامه چرا یکدمش از لطف نخوانی؟"

 

 

                                                                         فرهاد شیرمحمدی 
    
 
  شعرم اگه سست و شکسته بسته است
      سـرزنشم نکـن دلم شکسـته اسـت
  

یا علی

فرهاد     

نظرات 22 + ارسال نظر
نیوشای سخن چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 21:18 http://www.niushasokhan.blogsky.com

مشکل از عشق نه در حوصله ی دانش ماست

حل این نکته به این کار خطاست

پایدار و شادکام باشید و شادیتون افزون

الهه مهر پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:22

آقای محمدی واقعا وزن های عروضی را به دقت رعایت کرده ای ...! خوشحالم کسانی همچون شما راه شاعران قدیم را در پیش گرفته اند تا چراغ خانه عشق و معرفت ره به خاموشی نپوید... .
( لطفا اگر زحمتی نیست فکری به حال این فونت مطالب بکنید.ابتدا جام جهانی در ذهنم تداعی شد ... آقای محمدی!)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 06:55

در مورد نوشته قبلی بگم که:
خیلی خوشحال شدم که می خواید روش نوشتنتون رو تغییر بدید البته اگه من هم چند روز الکی تعطیل بودم حالم خوب می شد.(شوخی کردم)
در مورد رنجیدن هاتون بگم که موضوع بعضی از رنجیدن ها رو باید حل کرد بعضی ها رم باید نادیده گرفت وبعضی ها رم باید کولی داد امیدوارم منظورم رو فهمیده باشید.
در مورد مدرسه بد جوری باهاتون موافقم.
اون کتابی رو که گفتی؛ وقتی در سن شما بودم خوندم وتنها قسمتی که یادم مونده بود همونی بود که گفتید، (این قسمت نوشتتون خیلی برام جالب بود.)
در مورد این نوشته:
شعر قشنگیه
شعرهایی که تو دفترچه شب شعر بودن هم قشنگ بودند.

یا علی

رسول پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 20:18 http://totanj.blogsky.com

فرهاد جان فقط می تونم بگم
سنی....
این نظر بالایی رو هم فهمیدم کیه خواستی بهت بگم!!

رسول۲ پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 20:21 http://totanj.blogsky.com

به پشتیبان فنی بلاگ هم بگو لینک به آیینه نده و توش آدرس بلاگ ما رو بذاره. رو لینک آیینه کلیک کن می فهمی!!
کلاس بلاگمون رو آوردی پایین!!!!!!!!!

محمد جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:11

می خواستم بگم اونی که اسم نداره منم.
یا علی

پیر خمین جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 16:00 http://pire-harat.blogsky.com

چرا فونت هات اینجوریه؟!!
در مورد شعرت؛بسیار زیبا بود . می دونم اینجوری بیشتر حال می کنی ولی یه کم خاکی تر بگو!

منصور جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 22:24 http://toranj

اینو که نمیشه خوند.
حضورا نظرم رو میگم

پشتیبان فنی یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:51

من تو این تغییرات کاره ای نیستم
فرهاد خودش به فونت ها و قالب دست زده
لینک آیینه هم خودش اضافه کرده
می رنجم !!!

ابوذر دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:21

با این همه تعطیلی اگه ننویسی خیال می کنم همش گرفتی خوابیدی که...

علیرضا دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:52 http://toranj.blogsky.com

دوباره!علیرضا دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 21:14 http://toranj

فرهاد جون ببخشید!اشتباه شد!
اونقدر با شعرت حال کردم که خیلی عالی بود !
اول خواستم اسم ننویسم که فکر نکنی تو تعارف بود ولی گفتم حق شاگردی ادا کنم!
save اش کردم ! به نظرم خیلی تضمین جالبی بود !مرسی!
یا علی

پیر خمین دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 21:38 http://pire-harat.blogsky.com

چرا اینجا اندر سوت و کوره؟!...

احمد دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 23:08 http://mirror

عجب شعر قشنگی
به به
چون از این چیزا سر در نمی ارم حرفی نمی زنم!

یاس سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 20:22 http://www.saraedoosti.persianblog.com/

سلام بسیار زیبا بود گفتم ندهی کام؟ دگر صبر ندانم ترسم که به حرمان لب لعل تو مانم
جانم بستان در دم و لیکن بده کامم "گفتی بدهم کامت و جانت بستانم"
"ترسم ندهی کامم و جانم بستانی"
وبلاگ پر محتوایی دارین از خیلی چیزاها دل آدم بدرد میاد و این درد التیام پیدا نمی کنه مگر حضرت عصر بیاد منتظر حضور سبزتون هستم

من پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:19

مایه ی دل خوشی آن جاست که دلدار آنجاست / می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم . کاشکی ضمیر های ما هم جنسیت داشت . (؛

یه بازدید کننده شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:39

چون گفتی نظر بذارید...
۱.با این فونت داغون! اعصاب شعر خوندن ندارم.
۲.وبلاگ یه نفری جالبی است.
۳.سعی کنید لا اقل هفته ای یه بار یه نفر رو دعوت کنید توی وبلاگتان بنویسد(برای خالی نبودن عریضه)


یاحق

ابوذر دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:40

اصلا عادت ندارم یه پیشنهاد رو بیشتر از یه بار تکرار کنم. به خاطر شما دفعه‌ی سوم و البته آخر است. تو دهات ما به تیم یه نفری نمیگن تیم میگن یه نفر! یاعلی

م.ش جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 23:50 http://totanj.blogsky.com

با با فرهاد کشتی ما رو.گذاشتی بعد کنکور مطلب بدی؟
یک ماهه همین اینجاست...

[ بدون نام ] یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 23:50

اوولن که اگه بلاگ رو دو نفره کنی ٬ من میدونم با تو ٬ دوومن که damn black و سوومن که اون کارا که گفتم یادت نره ها . کاش ضمیر های ما هم ...

میلاد دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 21:47 http://mirror.blogsky.com

چی کار کنم هر چی میاد رو زبونم٬ قبلا یه جوری با چشام بهت جونم من گفته بودم ....

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 16:46

الان خوندم.خیلی محشر بود.به وصف نمی آید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد