-
** غلام قامت **
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 00:24
یااو سلام بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا،ب ِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَراً فَحَنّا بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لا یُسامى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ أَثیلِ مَجْدٍ لا یُجارى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ...
-
خاطره هشتاد و پنج!
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 16:47
یا او به حرمت اولین سین هفت سین ادب! سلام! سی صد و شصت و پنج روز و چند ساعت و خورده ای! به قول عزیز ما:"هشتاد و پنج هم مثل بقیه گذشت! و فقط خاطره ای ازش موند!" راست میگه! فقط یه خاطره! خاطره ای که بر خلاف معنای اون به سرعت از ذهن پاک میشه! با این روند جالبی که زندگی ما در گذره ؛ باید بگم که امروز خاطره اتفاقیست که پر...
-
پرکن پیاله را ...
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 02:04
یا او سلام پر کن پیاله را کین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی برد...! آره عزیز! نه تنها من، که ره به حال خراب تو هم نمی برد ... باور کن! شاید اثرات " ما را به رندی افسانه کردند! "باشه شاید هم " جمال در نظر عشاق همچنان باقیست " و" گدا اگر ... "چه بدونم عزیز ... این حرفا نه تنها ناامیدی نیست؛ که خود خود امیده...امید...
-
...گدا اگر همه عالم بدو دهند؛ گداست!
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 00:08
یا او سلام انتظارها به سر رسید ... بالاخره بعد از شروع ده روز از تعطیلات بین دو ترم ما هم رویی از آزادی این روزها رو دیدیم! اما چقدر دیر! این در حالیه که بعضی از دانشگاه ها درس و مشقشون دوباره رونق گرفته، و "بخون بخونه" که بیا و ببین ... البته بگذریم که همه این کارها فقط واسه چند روز اول ترم ها جواب میده تا بچه ها در...
-
و اما زمزمه ... و دیگر هیچ!
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 22:47
یا او سلام یادم میاد بچه که بودم، وقتی بوی دود و اسپند، صدای طبل به همراه صدای نا به هنجار اون بابایی که داشت مثلا مداحی می کرد میومد دل تو دلم نبود ... قدّّم که نمی رسید از پشت پنجره ببینم، هرچقدر خودمو می کشیدم تا بلکه بتونم دیدی بزنم، افاقه نمی کرد ... ناچار می رفتم سراغ بابام ... بابام که می دونست که من چقدر از...
-
صرف ع ر ف
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 22:49
یا حق سلام... الوعده وفا..... امام ما فعل ع ر ف رو در عرفه صرف کرده و حاصلش شده این دعا... این هم چند فراز از دعای سید شهدا در عرفه... · ....فبأی شیءٍاستقبلک یا مولای أبسمعی ام ببصری ام بلسانی ام بیدی ام برجلی الیس کلها نعمک عندی و بکلها عصیتک یا مولای... ای پروردگار من! فرمانم دادی و تو را نافرمانی کردم و مرا نهی...
-
سیاه سفید رنگی...
جمعه 29 دیماه سال 1385 15:19
یا حق سلام ۱. هرکسی راه خودشو متعادل ترین و درست ترین راه می دونه و بقیه رو با اون محک می زنه... آیا واقعاً حقیقت واحده؟ و اگه واحده تکلیف این همه راه چی میشه؟ میدونم که یه جوابش اینه که برای رسیدن به یه هدف ممکنه راههای مختلفی وجود داشته باشه... اما منظورم راههاییه که معلومه نتیجه های مختلفی رو نتیجه می دن... ۲. ما...
-
ما را به رندی افسانه کردند!
جمعه 22 دیماه سال 1385 12:43
یا او ... _ بیا من را به رندی افسانه کن ... خنده کنان می گذرد ... می گذرد از من. ... ... ... بیا خود را به رندی افسانه کنیم ...ش _ سکوتم نشانه رضایت است ... گذر نمی کنم از او. دست ها به آسمان ... الهی ! ما را به رندیمان افسانه کن ... افسانه! و ندا آمد ... شما به رندیتان افسانه شدید ... و امروز 6 ماه است که ما به...
-
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت...
سهشنبه 5 دیماه سال 1385 00:09
یاحق باز هم مطلب میدم.... چون آدمی که می خوام ازش بنویسم، ارزش یه مطلب وبلکه خیلی خیلی بیشتر از اونی که بشه توی یه مطلب بیان کرد برام ارزش داره.... آدمای زندگیتونو بنویسید... چند تا ملاک در نظر بگیرید....مثلاً مقدار علاقتون، میزان تاثیر گذاری اونها در شما، مقدار احترامی که در خلوت دل خودتون به هر کدومشون داریدد، مقدار...
-
زندگی می گذرد در دو سه روز.
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 23:20
یا او سلام دیروز پونزده روز پیش بودکه همراه یکی از دوستان پایه به قصد سینما از محیط غم آلود دانشکده خارج شدیم ... ساعت 10 : " ابتدای میرداماد _ انتهای میرداماد" "تقاطع میرداماد،شریعی_دولت" : به علت ریزش تونل خط چندم مترو به دلایل امنیتی، سینما فرهنگ تعطیل است! "دولت _ سر میرداماد" "میرداماد_ سید خندان" " سید...
-
یه دنیا حرف با سی تومن
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 11:54
یا حق سلام goftam…:Salam. ayeye 142 sureye ale emran ro bekhun. ام حسبتم أن تدخلوا الجنة و لمّا یعلم الله الّذین جاهدوا منکم و یعلم الصّابرین آیا چنین می پندارید که (تنها با ادعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد،در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما را مشخص نساخته است؟ (خدا) صابران را می شناسد. goft…:salam....
-
تسلیم شدم
دوشنبه 6 آذرماه سال 1385 16:03
ما رو با قطره اشکی میشه لرزوند و ویرون کرد ما رو با بوســه شــعری میشه ترانـه بارون کرد مثل پروانه ای در مشت چه آسون میشه ما رو بــــــــرد بعضی وقتا نفس انجام یه کاری از علتش مهمتر . همین حسین
-
.من کافر دل.
جمعه 3 آذرماه سال 1385 00:50
یا او سلام حرف اول: تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرم مرغ به دلستانی در گلشن شاه آمد بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی تقریبا یک ماه می شه که از تب و تاب ورق زدن این صفحات مجازی افتادم ... دو هفته که اصلا به وبلاگی سر نزدم!! روزگاری بود که روز ما شب نمی شد تا اینکه مطلب فلان کس...
-
مریمْْ گلی
پنجشنبه 25 آبانماه سال 1385 00:12
یا حق سلام می خوام بنویسم از یه سری احساس که نمی دونم چقدر توجه می کنیم بهشون. که چقدر تنهاییم توی خلوت خودمون و فکر می کنیم. اگه تو خودت برداشتت از کارهایی که می کنی همونی باشه که بقیه هم می بینن، خیلی قشنگ نیست. اگه توی لیستت ننوشتی فکر کردن به فلان موضوع، یا قدم زدن با فلان دوست، یا فاتحه خوندن برای فلان کس یا هزار...
-
هیسسسسس
جمعه 5 آبانماه سال 1385 21:25
یاحق سلام دوست ندارم اسمشو بذارم تعطیلی ولی تا ۲۵ آبان نیستیم. به امید دیدار. یا علی دلشده ها
-
تنگ دلی های گاه به گاه
دوشنبه 1 آبانماه سال 1385 01:11
یا او سلام ده روز گذشته، نه من و نه فرهاد دستی به نوشتن نبردیم. مطمئنم اگه شما هم جای ما بودید یا لااقل جای یکی از ما دو نفر، چنین شرایطی رو داشتید. اما افسوس که نمی تونید جای ما باشید ...! دلتنگی یکم : این چند روز سرم خیلی شلوغ بود. شلوغ، اما نه از نوع کارو کارو کار... از نوع فکری.می دونید چیه... از نظر من بدترین نوع...
-
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ...
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 23:11
یا حق سلام ۲۰ مهر روز حافظ تاب ننوشتن نیاوردم. دلم انقدر بیقراره که نمیدونید. دارم آواز نقش خیال همایون شجریان رو گوش می کنم. وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من سعدی درسته که روز بزرگداشت حضرت حافظ ه و اصلاً به همین دلیل شرمنده ی آقا رضا شدم و رو مطلب جدیدش مطلب دادم ولی این بیت از...
-
شکوه دیروز
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 23:12
سلام یا او «قبل مقدمه!» ماه مهر خدا به نیمه رسیده ، تو رو جون هرکی دوست دارین... استفاده کنین. مثل من نباشید! «مقدمه!»چند وقتی می شه که از روزنامه خوندنم افتادم، تازه داشتم چند روز یه بار یه روزنامه می گرفتم تا به قول خودم، فرهنگ خوندن رو تو خودم جا بیاندازم... کلی تلاش کرده بودم که این روزنامه رونه تنها به خاطر صفحه...
-
دلم می نویسد نه من...
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 12:25
یا حق گرچه مسرورم و خرسند مرا خرده مگیر لذت هجر تو از شوق وصال است مرا سلام 1. رمضان: کلاً تاحالا سعی کردم که با زبون روزه حدیثی نقل نکنم. چون می ترسم خودم درست نفهمیده باشم و درست هم منتقل نکنم. ولی عوضش آیه ی قرآن. یه آیه دیدم که مناسب می دونم بنویسم: "ای کسانی که ایمان آورده اید! وقتی به شما گفته شود مجلس را وسعت...
-
عمو زنجیرباف ... بله!...
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1385 23:11
یا او سلام می دونم که این نوشته اون جوری که می خوام نمی شه ... اما ارزش نوشتن داره، چون من رو خالی می کنه ... احساس سبکی می کنم. می دوند... از این طرف به اون طرف با کفش های رنگی روی چمن های سبز محوطه ... بی خیال از تمام زندگی ... "عمو زنجیرباف ...بله! ... زنجیر منو بافتی؟! ...بله! ..." تنها به بازی کردن فکر می کنن ......
-
در آستانه فصلی سرد
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 23:11
یا حق سلام دوباره شش ماهی که عاشقشم داره میاد. نیمه ی دوم سال. اما این بار کمی متفاوت... این منم. در آستانه ی تجربه ای تازه. تغییری بزرگ. کندن از یک محیط و پیوستن به محیط جدید. تغییری بزرگ. ورود به دانشگاه. نمی دونم چرا تموم شدن این دوره اینقدر برام سخته. جدایی از افرادی که نه تنها جزئی از زندگیم بلکه جزئی از من شده...
-
کارتی به شماره ۸۵۰۶۵۴۳
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 22:44
یا او سلام ساعت ۹:۱۰ رسیدیم. بعد از ۵۰ دقیقه! در میون خیابون های یه طرفه سید خندان که کمتر کسی رعایت می کرد! ما هم جدا از بقیه نبودیم ... بی خیال تابلوها! جلو دانشکده علوم ستاد استقبال(!) منتظر ما بودن ... منظورم از ما ورودی های جدید دانشگاه خواجه نصیره.شیرینی ..تبریک ... فقط ماچ و بوسه کم داشت! که شرعا اشکال داشت...
-
بقیه الله خیر لکم
جمعه 17 شهریورماه سال 1385 21:07
یا حق سلام ما را دلی ست چون تن لرزان بیدها ای سرو قد، بیا و بیاور نویدها ما جمعه را به شوق تو، تعطیل کرده ایم ای روز بازگشت تو، آغاز عیدها خون حسین(ع) می چکد از نیزه ها هنوز برگرد و انتقام بگیر از یزیدها فرارسیدن میلاد باسعادت آخرین امام شیعیان و منجی عالم رو به همه تون تبریک می گم. ! توی خیابون ستارخان داشتم راه می...
-
بعد از سکوت
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 22:35
یا حق سلام مشهد محشر بود. یه تجربه/ یه دعا/ یه زیارت * تجربه : یه تلنگر بود. به امام رضا (علیه السلام) گفتم این طلبیدن که می گن چیه؟ ما که هر وقت اراده کردیم اومدیم زیارتتون(این دفعه چهارمی بود که در یک سال گذشته می رفتم مشهد، سه بار در 85) اینو گفتم و روز سوم مسافرت به طرز وحشتناکی مریض شدم. نمی تونستم تکون بخورم. یه...
-
فریاد
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 11:26
یااو سلام امروز 5 شهریور است... روز کمی نیست. می دانید! چه کرده است دوستمان زکریای رازی، که جهانی اجنبی دعاگوی اویند.جهانی وام دار اویند و چه کم می شناسند ابرمرد دنیای علم را محمد بن زکریای رازی، کاشف زندگی! تعجب نکنید.چیز کمی نیست، کسی هم امروز از او در وبلاگی نمی نویسد. یعنی اصولا این جور مطالب خواننده نداره... باید...
-
سرکی به دلشده مان سهراب ...
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 23:02
یا او سلام چند پستی هست که دیر به دیر داده می شه... از همه دوستان که نظر لطف به این بلاگ دارند، تشکر می کنم. نمی گم فرصت نوشتن نیست، که بسیار است اما فکر می کنم این طور نوشتن برای ما بهتر است ... منظورم این است که وقت به روز کردن وبلاگ را تاریخ ها و روزهای سپری شده از آخرین پست معلوم نمی کنه، بلکه این وقت را حرف های...
-
از جنس نور
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 11:00
یا او سلام چند بار تو زندگی به این نیازمون دقت کردیم ... انت ولی نعمتی والقادر علی طلبتی... . منظورم خود این جمله نیست. قصدم نفس این عبارته ... از اون دسته از چیزهایی که تو روزمرگی های زندگی، یا گمشون می کنیم یا فراموششون ... البته این گروه از آدما کم نیستند، یعنی کم اند کسانی که به این بداهه نظری داشته باشند. میگم...
-
اکنون من...
شنبه 14 مردادماه سال 1385 16:57
یا حق سلام الهی!! هب لی کمال الانقطاع الیک... باز هم به سرم زد که از تعلق بنویسم و احساس ضعفی که میکنم.چون فکر می کنم تعلق دارم.الآن که به عقب نگاه می کنم می بینم که از خیلی چیزها نتونستم از خیلی چیزها بگذرم.دلیلش هم احساس نیاز به چیزهایی که خودشون بی نیاز نیستند.نیاز به غیر خدا.یه شعری هست که قبلاً خیلی نمی تونستم...
-
خیلی جای تأمل داره ...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:49
یا حق سلام "لا تموتن الا و انتم مسلمون" دفعه اولی نیست که این آیه رو می نویسم. این دفعه خودش اومد.خیلی جای تأمل داره.خیلی به تسلیم شدن و بودن فکر کردم . مخم سوت می کشه. یاد شهدا افتادم. مهم نیست.اونا باید یاد من بیفتن. آرزوی من اینه که این جوری بمیرم.تسلیم.تسلیم.تسلیم.مرگی درخور انسان. یادمه یه بار یکی بهم گفت که خیلی...
-
هنوز مثل یه دانش آموزم ...
شنبه 31 تیرماه سال 1385 23:48
یا او سلام شرمنده که دو روزی بد قولی کردم ... چه کنم چند مدتی که از برنامه ریزی تو زندگیم خبری نیست، زندگیم شده این ور اون ور رفتن ... اگر روز آخر هفته باشه با بچه هاییم اگه هم اوایل هفته مثل امروز و فردا باشه باید بریم از این جلسات انتخاب رشته ... باورتون نمی شه اتاقم هنوز بوی کنکور می ده ... هنوز مثل یه دانش...