** غلام قامت **

یااو

 

سلام

 

بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا،بِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَراً فَحَنّا بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لا یُسامى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ أَثیلِ مَجْدٍ لا یُجارى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نَصیفِ شَرَفٍ لا یُساوى إِلى مَتى أَحارُ فیکَ یا مَوْلاىَ وَ إِلى مَتى، وَ أَىَّ خِطابٍ أَصِفُ فیکَ وَ أَىَّ نَجْوى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أُجابَ دُونَکَ وَ أُناغى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ یَجْرِىَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ ما جَرى

به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى ،به جانم قسم که تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى که هر دلى از زیادت شوق او نالة مى زند. به جانم قسم تو آن عزّتی هستی که هم طرازی ندارد. به جانم قسم تو آن عظمتی هستی که هم قطاری ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندی، که مثل و مانند نخواهد داشت. به جانم قسم که تو از آن خاندان عدالت و شرفى که احدى برابرى با شما نتواند کرد. اى مولاى من؛ تا کى در (انتظار) شما حیران و سرگردان باشیم؟ تا به کى و به چگونه خطابى درباره تو توصیف کنم و چگونه راز دل گویم؟ اى مولاى من بر من بسى سخت است که پاسخ، از غیر تو یابم. سخت است بر من از تو بگویم  و خلق تو را واگذارند. سخت و مشکل است بر من که بر تو ماجرای دیگرى پیش آمد.

 

هَلْ مِنْ مُعینٍ فَأُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَالْبُکاءَ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنى عَلَى الْقَذى؟ هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟ مَتى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوى؟ مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟  مَتى نُغادیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرُّ عَیْناً؟  مَتى تَرانا وَ نَراکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرى؟ أَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَأُمُّ الْمَلَأَ، وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً؟

آیا کسى هست که مرا یارى کند تا بسى نالة فراق و فریاد و فغان طولانى از دل برکشم؟ کسى هست که جزع و زارى کند؟ آیا چشمى مى گرید تا چشم من هم با او مساعدت کند و زار زار بگرید؟ اى پسر پیامبر آیا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟ آیا امروز به فردایى مى رسد که به دیدار جمالت بهره مند شویم؟ کى شود که بر جویبارهاى رحمت درآییم و سیراب شویم؟ کى شود در چشمه آب زلال (ظهور) تو، ما غرقه شویم؛ که عطش ما طولانى گشت؟ کى شود که ما با تو صبح و شام کنیم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟ کى شود که تو ما را و ما تو را ببینیم، هنگامى که پرچم نصرت و پیروزى در عالم برافراشته­اى؟  آیا خواهیم دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روى زمین را پر از عدل و داد کرده باشى؟

                                                                                      فرازی از دعای ندبه

خواهد آمد!

 

 و غلام قامت ...

 

 غلام    قامت   آن   لعبت   قبا پوشم

که از محبت رویش هزار جامه قباست

 

 

 و امشب

               آغاز ولایت حضرتش ...

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 26 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:59

بوده دل بیقرار، یکسره چشم انتظار
تا که ببیند تو را، ای ضربان بهار!
غایب سبز صبور! چشم تو، یک چشمه نور
لذت یک دم حضور، کرده مرا بی قرار
نبض زمان، دست توست! جمله جهان، مست توست
غرق دعا می شوم، تا که شوی آشکار
سبز خرامان تویی! باد گل افشان تویی!
پرده غیبت بدر، از سر رحمت بیار
نیت پروازکن، نغمه ما سازکن
لب به سخن بازکن، ای صنم گلعذار!
عالم و آدم تمام، منتظران قیام
تا بفرستی پیام، سر برسد انتظار

مریم پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:00

آقا نگاهت جای آهو هاست می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم

آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست می دانم

آقا اگر تو بر نمی گردی، دلیل آن
در چشم های پر گناه ماست می دانم

جای سر انگشتان پور نورت، در این ظلمت
مانند رد باد بر شن هاست می دانم

ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
یک باره حس بودنت زیباست می دانم

کی باز می گردی، برایم بودن با تو
زیبا ترین آرامش دنیا ست می دانم

تو باز می گردی. اگر امروز نه ، فردا
از آتشی که در دلم پیداست، می دانم

سالی گذرد بی تو، مرا روز، بیا
جان سوخت، تو ای شعله جان سوز بیا

لبریز شده کاسه صبرم بی تو
ای از همه غایب ای دل افروز بیا

با صراحت می گم این متن رو از جایی دزدیدم!
چون دیدم گناه دزدیدنش به قشنگی این چند خط می ارزه!!
البته اینم می دونم که صاحبش وقتی این دزدی رو می خونه فقط گریه می کنه!!


دلم می خواست روزی روی بادبادکم بنویسم:
مهدی جان دوستتان دارم بیشتراز هرکس.
آن وقت نخ بادبادکم را دور قرص خورشید گره بزنم
تا هر کجا که خورشید می رود، بادبادکم را همراه با خود ببرد،
تا همه مردم دنیا بدانند من چه قدر شما را دوست دارم…
... دلم می خواست روزی در نامه ای هزاران بار بنویسم:
مهدی جان دوستتان دارم بیشتراز هرکس.
آن وقت نامه ام را با سنجاق به سینه باد بزنم،
تا وقتی از دشتها و کوهها و جنگلها می گذرد همه را از من باخبر سازد
و آنقدر بدود تا نامه ام را به شما برساند….
... دلم می خواست شبی از نردبانی به بلندی آسمان بالا بروم،
زیباترین ستاره ها را بردارم و با آن پولک های درخشان بر سقف آسمان بنویسم:
مهدی جان دوستتان دارم بیشتراز هرکس.
آن وقت مردم گمان می کنند زیباترین منظره ها را تماشا می کنند،
درحالیکه فرشته ها زیباتر از آن را روی زمین می بینند،
آنها عکس ستاره ها را روی دانه های اشک شما که بر گونه های زیبایتان جاری است
تماشا می کنند….
…دلم می خواست شبی ماه را از آسمان به اتاقم بیاورم،
چیزی روی آن بنویسم،آن وقت دوباره آن را به جای خود باز گردانم،
تا وقتی ماهی ها قصه گم شدن و پیداشدن چراغ آسمانها رابرای صدف ها می گویند…...
…به آنها خبردهند ماه در حالی پیدا شدکه روی آن نوشته بود:
مهدی جان دوستتان دارم بیشتراز هرکس.
…دلم می خواست وقتی با یاد شما قطره های اشکم صورتم راچراغانی می کنند،
به کنار برکه بیایم وآنها را دانه دانه به آنها بسپارم،
تا هر دانه اشک حلقه هایی از موج ها بسازدوآنها را تا دورترین فاصله ها بفرستد
شاید وقتی که شما به کنار برکه می آیید تا وضو بگیرید و نماز بگزاریید،
موجها بر دستهای پاکتان بوسه زنند و پیام مرا به شما برسانند…
....دلم می خواست رازم را در گوش دانه های گلهای صحرایی بخوانم
وبعد آنها را در دشتها وکوهها بر زمین بپاچم،
تا وقتی شما از میان آنها می گذرید گلبرگ‌هایشان دست و پایتان را بوسه زند و پیغام مرا به شما برسانند…
مهدی جان دوستتان دارم بیشتراز هرکس.

.

فریبا پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 18:50 http://www.maraahdistbajanan.blogfa.com

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم


پس مثل جان خودم دوسشون دارم و برای حفاظت ازشون گاهی لازمه بعضی چیزا گفته شه و گوش زد بشه....

حسین شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 21:43 http://totanj

خیلی بی مرامی ...

پارسا دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 15:17

ممنون واسه این همه زحمت
ای ول که یاداوری کردی
قربون قلمت
اشکم در اومد واسه حست
کاش منم یه جو حالیم بود
التماس دعا

رسول دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 21:12 http://totanj.blogsky.com

این افتخار رو به خودمان دادیم و آمدیم خدمتتان.







تشریف نداشتید
شاید.....
همین

آقا سجاد یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:28

من اینجا دنباله یه آقایی به نام فرهاد می گردم . اگه دارین بگین . مرسی .

فرهاد چهارشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:39 http://mirror.blogsky.com

بازگشایی مجدد آینه... منتظر حضورتان هستیم...

کشتی شکستگان یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:37

باسمه تعالی
درباره " و اما زمزمه ... و دیگر هیچ "
سلام

متن شما رو خوندم خیلی هم روش فکر کردم ، اگر کسی نظر من رو درباره نویسنده اش بخواد میگم : نثرش بد نیست اما حتی نثر عامیانه اش هم روی اصول نیست ، چه لزومی داره در خلال این متن با این سبک گذری هر چند کوتاه به بحثی چون طنز ریاضی گونه داشته باشد .
دیگر درباره آن پیام کوتاه : بهتر بود اینگونه گفته می شد که خدا هرگاه انسانی را به پرتگاه زندگانی می کشاند یا به او پرواز از پرتگاه را یاد می دهد یا او را به پایین هل می دهد اما چرا هل ؟ چون صلاح کار او چنین ایجاب می کند که یک بار پرت شود تا هزار بار دیگر پرت شدنش را از قبل پیش بینی کند و از این به بعد مخیر عمل کند .

حسین دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 22:17 http://akherinmosafer.blogsky.com/

به به
حال بردیم
یاعلی - با علی
التماس دعای فرج

غمگین جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 23:40 http://www.ghamin.blogsky.com

زیبا بود و بس...

سهیل رسا پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 http://hermes1.blogfa.com

سلام
دوباره برگشتم سر بزنین

فریبا یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 00:54 http://www.maraahdistbajanan.blogfa.com

من فردا دارم می رم....


منتظرم....

ترانه ی خلقت شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 17:24 http://taraneyekhelghat7.blogfa.com

فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران… زلال که باشی، آسمان در توست

مجید پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:49 http://WWW.TARGOOL.BLOGFA.COM

سلام
موضوع وبلاگت در چه موردی هست؟
شاید لینکت کردم اما هنوز نکردماا اون دنیا یقمونو نگیری !

صحرانورد یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 22:47 http://sahranavard.blogsky.com

رضا را چه شده، دیگر نمی نویسی؟

رامین جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:16 http://delshodeganartmusic.persianblog.ir

سلام علیکم ... خسته نباشید . با من تماس می گیرید لطفا؟ Ramin_milani1363@yahoo.com

علی شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 http://2rend2gurekhar.blogfa.com

بابا بکشید بیرون سر جدتووون

پلخمون یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 13:25 http://palakhmun.blogfa.com

سلان
انشالا که با مبارزه بی امان با فقر و ظلم و جهل به استقبال قدومش برویم.

سحر پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 http://mitavanam.blogsky.com

سلام.وب جالب و پر محتوایی داری.ولی ای کاش به روز بود و مطالب جدید میذاشتی

آزاده شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 http://dibache.blogsky.com

سلام آقا فرزاد مرسی از لطفت
و مرسی که بهم سرزدی
وب جالبی داری
نظرت در مورد تبادل لینک چیه؟

نیما سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 19:28

سلام رضا جان من می خوام بیشتر ببینمت شنیدم عمران می خونی

علی آقا مربی پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 http://www.RazeDel.com/o

خودت سایت بزن تا اون بالا این تبلیغ های مزخرف نیاد حال آدمو بگیره

Marjan یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:35 http://marjaniii.blogsky.com

سلام فرزاد جان میگم نه اسم نوشته بودی نه آدرس وبلاگتو
علمی کاربردی می خونم

خزر یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:01 http://khazar34.blogsky.com

سلام...
می بینم که وبلاگتو تغییرات اساسی دادی!!!
چه حسی داری که داری رشته مورد علاقه منو ( عمران و معماری رو خیلی دوست داشتم ) می خونی؟؟؟
من تو دانشگاه علامه زبان اسپانیایی می خونم...
اگه بگم اشتباهی انتخاب رشته کردم باورت میشه؟؟؟
ولی الان خوشحالم...

موفق باشی

بای بای

خزر پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 http://khazar34.blogsky.com

سلام...
خیلی فوق العاده بود ...
ممنون

موفق باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد