دغدغه

یا حق

 

سلام

 

این هم مطلب دوم.بالاخره وبلاگ راه افتاد.امیدوارم که با کمکتون بتونیم این مسی رو به خوبی طی کنیم.

واما حرفهای امروز:

دارم از این ور و اون ور دویدن خسته می شم.فکر کردم بعد از کنکور راحت میشم ولی می بینم انقدر کار هست که وقت خالی پیدا نمی شه. از این مسافرت بر می گردی می بینی جلسه معرفی رشته هست. ا. اون که بر می گردی جلسه شورای مدرسه. وبلاگ نویسی. جلسه هفتگی.خوندن فلان کتاب که گذاشته بودی واسه بعد از کنکور.هماهنگی برنامه های جشن فارغ التحصیلی.جمع کردن کتابهای کنکور(هنوز جمع و جور نکردم) و هزار و یک کار دیگه که ...راضی باشید.تازه توی این گیر و دارباید فکر کنی که چه رشته ای بری.

این سر شلوغی رو خیلی دوست دارم.بالاخره باید یه جایی تجربه کنی.

واما من...می خوام فکر کنم.قبل از شروع دوران دانشگاه می خوام فکر کنم که چه جوری باشم.یعنی تکلیف خودم رو در برابر خیلی مسایل مختلف که باهاشون روبرو خواهم شد مشخص کنم و خودم رو در اون زمینه ها قوی کنم.با مطالعه و استفاده از تجربیاتم.تجربیاتی که تا حالا و مخصوصاً در دبیرستان کسب کردم. و بعضی از اونها چه سخت به دست اومد.

من با یقین کافر جهان با شک مسلمان             با این حساب اهل جهنم فرق دارند

 

واما عضو جدید : رضا

امیدوارم با هم بتونیم اهداف وبلاگ رو بهتر دنبال کنیم.

 

یا علی

 

فرهاد

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 00:52

کاشکی هنوز تنها می نوشتی ...

منصور جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 00:58 http://toranj.blogsky.com

خدا قوت ٬ رسیدن بخیر.
بیا ۱۰ پوندت رو بگیر . حاضره !

کورش جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 14:48 http://www.vulturek.blogsky.com/

کاشکی هنوز نمی نوشتی !!!
kidding
می دونی چرا هی می خوای همه چیز رو مشخص کنی؟ این جوری باشم یا اون جوری باشم؟ چه جوری برخورد کنم؟
چون ذهنت به طرز دیوانه کننده ای ریاضی وار فکر می کنه. می خوای برای هر چیز منطق داشته باشی. این قدر توی این دوازده سال کوفتی و مخصوصن این سال آخر مسئله حل کردی و تا به جواب آخر نرسیدی تسلیم نشدی که حالا همه چیز، حتی چخ های روزمره رو هم می خوای به قیاس ریاضی بگیری.
نمی گم بده، قضاوت نمی خوام بکنم. ولی شخصن احساس می کنم این جوری افراط باشه.
می دونی علی وقتی تو اردو داستان می خوند، مدام دنبال توجیه منطقی اتفاقات بود. برای همین از خوندن به اندازه ی واقعی لذت نمی برد.
زیاد زر زدم، فقط این که اون احساس آرامش و رضایت کردن از زندگی، و لذت بردن از شخص خودت، بی واسطه ی این سنجش های عددی، شاید مهم تر باشه. شاید...

رسول جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 14:53

من با کورش موافقم
گرچه اصلا نفهمیدم چی گفت ولی همین که یه ایرادی گرفت کافیه:))
هدف: تعداد کامنتهاتون ز یاد شه
تصمیم: خواستم اولین نظر رو بذارم ٬ نشد
شعری برای شما: هر دوستی که به مو یی نخرد ما را ما هم به مو یی نمی خریم او را

[ بدون نام ] جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 16:34

جوششی(کوششی) یا متو د یک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

ولش کن دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:17

من با نظر کورش موافقم. بعضی وقتها نباید با عقل عمل کرد و با احساس جلو رفت. البته تو کم و بیش آدم احساسی هستی و میشه راحت به قول خودمون خرت کرد. ببخشید.
فعلا با اجازه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد