از جنس نور

 

 یا او

سلام

 

چند بار تو زندگی به این نیازمون دقت کردیم ... انت ولی نعمتی والقادر علی طلبتی... .

منظورم خود این جمله نیست. قصدم نفس این عبارته ... از اون دسته از چیزهایی که تو روزمرگی های زندگی، یا گمشون می کنیم یا فراموششون ... البته این گروه از آدما کم نیستند، یعنی کم اند کسانی که به این بداهه نظری داشته باشند. میگم بداهه، چون زود فراموش می شن.معمولا ما آدما چیزهای واضح و ساده را زود فراموش می کنیم .دنبال چیزی می گردیم که یا همه ندونن ویا فهمیدنش سخت باشه ...

خلاصه به سادگی هرچه تمام، خودمون را بیگانه از خدایی می دونیم که از رگ به ما نزدیک تره ... خدایی که به انسان دل داد، تا " اوی او" بر زمین باشد ...تا اگه کمی خواست در و دل کنه با این دل کارش راحتتر بشه... آه چه صبری داره این خدا ... خیلی وقت ها میشه که به مشکلی بر می خوریم، به دوست و آشنا می سپریم که دعامون کنن ... یعنی از بنده خدایا کمک می خوایم ولی از...

 .

باید باور داشته باشیم

                             که خدایی هست که سرنوشت ما به دست اوست.

 

چند روزی میشه که به این جمله دقت می کنم  عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ... دقت کن ... ببین ... داره با آدم حرف می زنه ... انگار فارسی خودمونه ... واقعا ابهت این کلمات آدم را تسخیر می کنه.یه احساس به آدم دست می ده، احساس کوچکی ... شاید هم بزرگی. احساس اینکه امید تو زندگی آدم معنی داره. همیشه درهایی هستند که بسته اند ... ولی در مقابلشون کلیدی هست که شاه کلید این درهاست.

تو تنگناهای زندگی گاهی آدم کم میاره... انگار همه تلاشش را کرده، اما به اون چیزی نرسیده که می خواسته. این روزها مثالی ازاین سختی هاست... فکر کنم اگه آدم نیم نگاهی هم به این نیم خط داشته باشه " عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو " هیچ چیزی در نظرش سخت نمیاد ... هرکاری شدنیه ...

باید باور داشته باشی که کسی هست که می تونه به سرنوشت تو معنی بده ...کسی که از جنس تو نیست، از جنس نوره ... نور.

 

رضا

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:15 http://www.wall.blogsky.com

خلاصه به سادگی هرچه تمام، خودمون را بیگانه از خدایی می دونیم که از رگ به ما نزدیک تره ... )شاید مشکل ما این باشه..

آره دوست من ... شرح حال زندگی من و امثال منه ... اما خدا بزرگتر از این حرفهاست...

رسول یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:58 http://totanj.blogsky.com

نوشتن و خوندن راجع به این موضوع رو دوست ندارم. چون بهم اثبات شده. نمی دونم ! فکر کنم خوب بود که هرکسی این حس من رو تجربه می کرد تا دیگه نیاز به نوشتن این مطالب شما نبود.
نمی دونم چرا؟ ولی هر موقع از خدا کمک خواستم بهم کمک کرده . یه جوری هم حالیم کرده که: اووووو منم دارم کمکت می کنما.حواست باشه!!!!این قسمت دوم که حالیم کرده که خودشه که داره کمکم می کنه خیلی لذت بخش تر از قسمت اول کمک کردنش بوده.

متاسفانه من تا به حال این جوری که تو می گی خدا رو حس نکردم... ولی خیلی منتظرم ...
حس تو را هم درک می کنم ... ولی خداییش فکر نمی کردم از این جور مطلب ها بدت بیاد... شاید اشتباه بزرگی کردم ... ولی ممنونم که نظری گذاشتی.

حسین دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 22:25 http://totanj

به نظرم این دفعه یه کم که نه! ؛ ولی تحت تاثیر فرهاد نوشتی .
مثل خودت بنویس . مثل رضا !! همین

سلام داش حسین عزیز...
خیلی خوشم میاد از یه خصلت تو ... و اون رک حرف زدن توست . بی پرده و ساده ...
این یه نظرت رو با این پیش فرض خوندم که تو برام نوشتی!
زیاد هم بی راه نگفتی؛ ولی این جور نوشتن را هم دوست دارم... خوب ...امتحان کردن که ضرری نداره ؛ متفاوت نوشتن هم یه جور نوشتنه!!!

The one سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:42 http://insunset.blogfa.com

? If god wanted to do what (s)he wants

: Anyway the main question is
? For whom I have been created

"LIGHT can't change his own direction"

سلام یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:01 http://www.delshodegan.blogsky.com/

اینی که ما میخوایم دیگران ما رو دعا کنن، شاید به این دلیله که میخوایم با زبونی که گناه نکردیم، دعا بشیم.

افسانه یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:24 http://www.afsane.blofa.com

حرفی از من

محمد امین دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:54 http://line26.blogsky.com

مثل اینکه خیلی کار دارید و در گیر هستید که نمی رسیدمطلب بدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد