بقیه الله خیر لکم

یا حق

 

سلام

 

ما را دلی ست چون تن لرزان بیدها                        ای سرو قد، بیا و بیاور نویدها

ما جمعه را به شوق تو، تعطیل کرده ایم              ای روز بازگشت تو، آغاز عیدها

خون حسین(ع) می چکد از نیزه ها هنوز                    برگرد و انتقام بگیر از یزیدها

 

فرارسیدن میلاد باسعادت آخرین امام شیعیان و منجی عالم رو به همه تون تبریک می گم.

!  توی خیابون ستارخان داشتم راه می رفتم. یه جا داشتن شربت پخش می کردن. رفتم که بردارم و بخورم.صدای یه مداحی هم اونجا داشت پخش می شد. با اون صدای وحشیانه انقدر چرت و پرت می گفت که شربت رو نخوردم. اگه اون آدمی که این مداحی رو گذاشته داره این شربت رو می ده  نمی خورم. آدمی که داره این درک از امام زمان (عج) روترویج می ده با چه نیتی می تونسته احسان کنه و به من تشنه شربت بده.

!!  یه سری 10 تومانی داشتن پخش می کردند که روش خیلی بزرگ نوشته شده بود: "جاء الحق و ذهق الباطل"

!!!  نمی دونم برنامه ی شب نیمه ی شعبان عموپورنگ توی میدون آزادی که داشت از شبکه اول پخش می شد دیدید یا نه. مزخرف محض.اولش یه دعای دو دقیقه ای کرد. بعد کار خودش رو شروع کرد. انگار تولد بچه ی پنج ساله س. "تولده و تولده همگی بگید مبارک" همه ی مخاطبا هم بچه نبودن. اصلاً همه ی مخاطبا بچه.... وقتی تو این تصویر رو از امام زمان (عج) توی ذهن اون می سازی، اون هم پس فردا از مداحی های متناسب با همین شعرها در مورد امامش علاقمند می شه. این وضع تلویزیون ماست. برنامه هایی هم که به اصطلاح پر محتوا هستند، دو نفر رو میارن که مثلاً ته انتظار رو با مطالعاتشون درآوردن،اونوقت در مورد علایم ظهور آقا صحبت می کنن و دو زار (دو هزار) در مورد انظار و مفهوم انتظار چیزی نمی گه. اونوقت من که به اصطلاح این چیزا برام مهمه نمی تونم درباره ی امام زمان و انتظار و وظیفه ی خودم از تلویزیون یاد بگیرم. اگه بگی هم میگن خودت باید بری دنبال شناخت وظیفه ت. حالا من هیچی مسیر کل جامعه چی؟

 

آقا افشار

 

نتونستم چیزی در مورد این مرد بزرگ ننویسم. نمی دونم چه طوری باید مثل این مرد بود. زندگی رو اصلاً سخت نمی گیره و به همین خاطر به راحتی کارهای بزرگی می کنه که همه تعجب می کنن. نمی دونم ، واقعاً اگه شما بودید با این همه مدرک و تجربه تدریس و مقام و پست و دارایی توی ایران، می تونستید برید و توی یه فروشگاه، اجناس رو توی قفسه ها مرتب کنید. بدون هیچگونه پشتیبان مالی و حامی شغلی بلند می شدید برید انگلیس تا درس بخونید. اونم در شرایطی که چند تا لیسانس بهترین رشته ها در بهترین دانشگاههای ایران داشته باشید و مدیر یه مدرسه هم باشید و هرکاری بخواید میتونید توی ایران بکنید. من که این چیزا رو تو خودم نمی بینم. انقدر بزرگی رو کم جایی سراغ دارم.

 

فرهاد

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
رسول شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:41 http://totanj.blogsky.com

راجع به عمو پورنگ که خب باید با زبون بچه ها باهاشون صحبت کرد. باید بهشون گفت آقا مهربونه. بهت شکلات می ده و این حرف ها. تو نباید می نشستی پای صحبت اون که . پورنگ واسه تو حرف نمی زد که.بچه هم از امام زمان که چیزی نمی فهمه! فقط یه پیش زمینه داشته باشه تو ذهنش خوبه. حالا تو فکر هستم یه مطلب راجع به دین و مذهب بنویسم. خبرت می کنم.

راجع به آقا افشار هم : ببین کارکردن تو اونور دنیا عار نیست!! حالا مگه کار کردن توی رستوران چشه؟ جدی می گم .واسه من که اصلا اشکال نداره. اون مدرک که گفتی رو بریز دور. چه استفاده ای تو این همه مدتی که اینور بود ازش کردند که حالا اونور بگن من با این مدرک بیام فلان کار رو بکنم!! مدرک لیسانس فقط حقوقت رو زیاد می کنه همین. حالا چه لیسانس برق باشه چه لیسانس دبیری ورزش.


بعد یک نکته دیگه رو مد نظر داشته باش.آقا افشار به چیز بهتری می خواد برسه که این سختی هارو تحمل می کنه.
کسی که از لذت این دنیاش می گذره برای لذت بزرگ تر توی اون دنیا ٫ واسش کاری نداره ۵ سال سختی بکشه تا بعدا به درجات بالاتری برسه. روی این جمله ام خوب فکر کن...

حسین شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:05 http://totanj

سلام.
فرهاد جان !
۱- چی میشه گفت. بگو من همونو بگم. یه حدیثی تو کتاب بینش سال چهارم بود که به این مضمون : وقتی قائم بر می خیزد مردم فکر می کنند دین جدیدی آورده است:
خوب یعنی دین اینقدر مهجور مونده.
ثانیا لازم نیست از تلوزیون این چیزا رو بفهمی. « ــ‌ مطالعه ـ »
تیلیفیزیون مال عوامه (!)

۲- آسپیرین خونتون داری ؟!!

محمد امین یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 22:36 http://line26.blogsky.com

یادت هست سال های اول یادوم بچه از آقا افشار انتقاد می کردند که چرا این قدر از خودش تعریف می کنه. حالا میشه این موضوع رو درک کرد!نه؟

علیرضا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:14 http://toranj


خوشم به بند تو ، صیدت رها ز دام مکن
رهین لطف کمند توام ، رهام مکن
تو را قسم به حریم شکیب و حرمت صبر
که با شتاب خود این عشق را حرام مکن
سر ستاره مبر زیر پای طلمت شب
چراغ صاعقخ را برخی ظلام مکن
به کینه می گسلد از امیدمان رگ و پی
تو را که گفت این تیغ در نیام مکن ؟
تو را که گفت که مگشا دریچه بر رخ گل ؟
تو را که گفت به رنگین کمان سلام مکن ؟
به غیر مهر مخواه از سرشت ویژه ی خویش
از آفتاب به جز آفتاب وام مکن
مجال عیش به قدر دمی و بازدمی است
به غیر عشق از این فرصت اغتنام مکن
هنوز مانده که یاس من و تو غنچه کند
تو را که گفت که این باغ را تمام مکن ؟

سروش دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:50 http://piale.blogfa.com

سلام

خدا حفظش کنه

یا علی مددی

علی پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 13:17

اقای شیرمحمدی بسیار برات متاسفم فقط در مورد نوشته ات در مورد افشار
فقط همین
بزرگ می شی یادت می ره

محمد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:31 http://www.delbareaval.persianblog.com/

آقا افشار رفت و نتونستم ببینمش.

میلاد جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 19:57 http://mirror.blogsky.com

من به شخصه هیچ وقت حاضر نیستم در این زمینه راه آقا افشار رو برم. چون به نظر من یا برای اینکارش خیلی زود بود یا خیلی دیر. خیلی زود مال حالتیه که می خواست جمع کنه بره و اون جا صفا کنه٬ خیلی دیر هم مال حالتیه که می خواست بره اونجا یه چیزی کسب کنه و برگرده اینجا از نتیجه اش استفاده کنه.
به هر حال چه حاضر باشم راه آقا افشار رو برم چه نه٬ با حرف بند آخر رسول خودمون به شدت موافقم. البته امیدوارم مثل من حداقل ده دقیقه ای روش فکر کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد